یکی از روزنامه‌ها چند روز پیش جمله ای را از آقای حجتی کرمانی تیتر کردند مبنی بر اینکه آیه الله مصباح یزدی خواندن روزنامه را وقت تلف کردن می دانند. روزنامه شرق طوری این مطلب را در صفحه اول برجسته کرده که گویی یک اشکال بزرگ آقای مصباح یزدی را آشکار کرده و خواسته بود تا به نحوی چهره ایشان را نزد مخاطبان خود مشوه تر جلوه دهد.

اما آیا واقعا اعتقاد به اینکه روزنامه خواندن وقت تلف کردن است نقطه ضعفی است؟ پاسخ این سوال به خود فرد بستگی دارد. اگر فرد یک انسان عادی باشد روزنامه نخواندن و عدم کسب اطلاعات و خبر و تحلیل اخبار یک ضعف حساب می شود و موجب می شود شخص از جهان پیرامونش بی اطلاع بماند و نتواند درست کسب و کار و زندگی خود را اداره کند.

اما برای فردی که در سطح بالای علمی قرار دارد اتفاقا نقطه ضعفی به شمار نمی رود. بگذارید با دو مثال متفاوت این قضیه را تشریح کنم. نفر اول نسیم طالب است که یکی از نویسندگان مشهور امروز آمریکاست. در مصاحبه ای که از وی می خواندم می گفت که من نه تنها روزنامه بلکه اخبار تلویزیون و رادیو را گوش نمی کنم و آن را وقت تلف کردن می دانم زیرا اگر خبری واقعا مهم باشد که باید بدانم در گفتگوهای روزمره توسط مردم بیان می شود و از آنها خبر را می شنوم و اگر لازم بود دنبال می کنم.

 مثال دوم مربوط به دکتر حمید مولاناست که استاد روزنامه نگاری است. پانزده سال پیش بود که در جایی سخنرانی می کرد و خاطره ای گفت مبنی بر اینکه وقتی جوان بوده هر روز هفت هشت روزنامه می خوانده و پدرش با خنده به او طعنه می زند که چقدر روزنامه می خواند و خودش به تدریج بر اثر این طعنه ها به هوش می شود که از روزنامه خواندن فرهیخته نمی شود و باید کتاب بخواند.

واقعیت آنست که آنچه موجب پیشرفت عمیق و ماندگار می شود کتاب خواندن است نه تلویزیون دیدن و نه حتی روزنامه خواندن. مطالب روزنامه نسبت به مجله سطحی تر است و مطالب مجله نسبت به کتاب سطحی تر. طبیعی است که وقتی کسی به درجه بالای علمی برسد دیگر وقت خود را چندان صرف خواندن روزنامه برای کسب تحلیل نمی کند خصوصا وقتی که کسی خود تحلیل گر باشد و بتواند تحلیل خود را عرضه کند.

رسانه ها از جمله روزنامه واسط بین نخبگانی هستند که تحلیل عرضه می کنند و توده مردم که متقاضی تحلیل هستند و در هر سطح از انتقال یک نوبت آن را تنزل می دهند. با این توصیف روشن می شود که روزنامه نخواندن برای عالمی چون آیه الله مصباح یزدی هیچ عیب و ننگی نیست فارغ از اینکه از عقاید ایشان خوشمان بیاید یا نه. اتفاقا اگر سراغ استاد ملکیان یا بسیاری از نخبگان در جناح مقابل هم بروید خواهید دید که آنها نیز روزنامه نمی خوانند و احتمالا همین عقیده را دارند.

نکته دیگر آنست که برای فعالان سیاسی خواندن روزنامه یک واجب عینی است زیرا برای یک فعال سیاسی مهم است که بداند هر بازیگر عرصه اجتماع چه دیدگاهی دارد و با چه کسانی می تواند موتلف شود و با چه کسانی نمی تواند موتلف شود. اگر آیه الله مصباح یزدی بخواهد در عرصه سیاسی فعالیت مستقیم کند البته باید یکی از هزینه های آن که همانا خواندن روزنامه و کسب اطلاعات در مورد دیدگاه های افراد حاضر در عرصه سیاست است را بپردازد.

بعید می دانم که ایشان بخواهد در چنین سطحی فعالیت کند و اگر نقد درستی به ایشان وارد باشد این است که چرا در گذشته در برخی مواقع به شکل مصداقی در عرصه سیاست ورود کرد در حالیکه به لوازم این ورود پای بند نبود.

متاسفانه مشابه همین خطا را نیز دکتر سروش مرتکب شد و در مقاطعی به شکل مصداقی و عینی وارد عرصه سیاست شد در حالیکه می توانست کماکان بر عرصه سیاست تاثیرگذار باشد اما به مصادیق نپردازد و فعالیت عینی سیاست را در پیش نگیرد.

نکته آخر اینکه اگر احتمالا با دیدگاه های آیه الله مصباح یزدی مخالف هستیم راه درست آن این است که خود آن عقاید را نقد کنیم نه اینکه به شخصیت فرد مخالف حمله کنیم و تلاش کنیم تا وی را در افکار عمومی بدنام کنیم. به تجربه دیده ام که ورزشکاران قوی از رقابت با یک رقیب قوی لذت می برند و از مسابقه با یک رقیب ضعیف اکراه دارند و برای آن مسابقه و پیروزی بهایی قائل نیستند.

 باید اقرار کرد که آیه الله مصباح یزدی یک متفکر قوی است ولو اینکه در جبهه مخالف اندیشه ما قرار دارد و به همین دلیل باید پاس حرمت یک رقیب قوی را داشت و آن را قدر دانست!