اجبار به ترک حجاب و برهنگی گاه با چوب و چماق رضاخانی و گاه با فشار روانی و تبلیغات محمدرضا شاهی در حوزه افکار عمومی سال هاست که ظالمانه روح و روان و جسم و جان دختران و زنان را مورد حمله قرار داده است.

آغاز این موج از سال های پایانی قرن نوزدهم بود که با رویکردی ذاتا اقتصادی از اروپا و آمریکا تا کشورهای دیگر را درنوردید و با گسترش رسانه های جدید سرعت و شتاب بیشتری گرفت.در کتاب "حجاب با حجاب" به این موضوع اشاره ای داشته ام و به تفصیل نوشته ام که گاه بیش از آن که برای حجاب، اجبار باشد، زور و فشار و اجبار و اکراه برای برهنه بودن و بی حجابی در قالب یک دیکتاتوری نرم و ظاهرا جذاب صورت می گیرد.دیکتاتوری مدرن سیلی نمی زند و شکنجه نمی کند اما با هوشمندی و ظرافت چنان به مهندسی افکار عمومی می پردازد که موثرتر از هر فشار و ستم ظاهری بدون جنگ و خون ریزی به اهداف خود دست یابد. این فضای غالب دیکتاتورمآب افکار عمومی با ادعای بسط آزادی های فردی و تظاهر به مقابله با استبداد مذهبی چنان اختیار افراد را سلب و آزادی را تحدید و تهدید می کند که در واقع اختیار و اراده ای برای انتخاب در آنان باقی نمی گذارد! 

مثلا 15-10 سال قبل اگر از کسی که شش برادر و دو خواهر داشت، می پرسیدند اعضای خانواده شما چند نفر هستند جرئت نمی کرد جواب بدهد!زیرا فضای غالب رسانه ای چنان افکار عمومی را مهندسی کرده بود که همه باور کرده بودند تعداد زیاد فرزندان نشانه عقب ماندگی و سطح پایین خانواده است!
در حوزه حجاب نیز دقیقا همین اتفاق می افتد و مجموع نشانه های بصری و پیام های رسانه ای از تبلیغات محیطی شهری تا آگهی های بازرگانی از آغاز کودکی دختران بیگناه را چنان مورد هجوم ذهنی قرار می دهند که در دوره نوجوانی و جوانی نتوانند هدفی جز خودنمایی و فریبندگی برای مردان داشته باشند.    

خوشبختانه وقوع انقلاب اسلامی تا اندازه ای هر چند اندک از این فشار رسانه ای و تبلیغاتی کاست و به همین دلیل در سال های اخیر نشانه ها و شواهدی از یک موج گسترده برای همراه ساختن فضای فرهنگی و اجتماعی ایران با نظام جهانی دیده می شود و همین شواهد می تواند دلیل خشم استکبار غربی از ناکامی اش در تطبیق کامل این سیاست ها در ایران بعد از انقلاب را تا حدودی نشان دهد .