عصاره فضایل انبیای الهی و کامل­ترین شکل شریعت آسمانی در وجود مبارک رسول خاتم(ص) و اسلام عزیز تجلّی یافت و آنچه خداوند به پیامبر خاتم(ص) عطا کرد، وی نیز به علی(ع) آموخت تا از طریق او به فرزندان معصومش انتقال یابد و سرانجام اراده الهی برای حاکمیّت عدل و قسط در سرتاسر گیتی به دست مهدی موعود(عج) محقّق شود.

این­گونه بود که هرچند خلافت ظاهری را از وصیّ منصوص پیامبر(ص) غصب کردند، هرگز از مراجعه به وی در مسائل علمی و احکام شرعی و تفسیر کتاب الله بی­‌نیاز نشدند. در این امور، علی(ع) از دیگران بی­‌نیاز بود و همگان به‌قدر ظرفیّت خود از دریای دانش وی جرعه می­‌نوشیدند[۲].

قرآن کریم رسالت پیامبر خاتم(ص) را «تلاوت و تعلیم قرآن و حکمت به مردم و تزکیه ایشان، امر به معروف و نهی از منکر، تحلیل طیّبات و تحریم خبائث و گشودن غل و زنجیرها از دست و پای مردم[۳]» می­‌داند. این مهمّات پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) هم مورد احتیاج مسلمانان بود و چنانکه شان پیامبر(ص) منحصر در حکومت نبود، شان وصیّ پیامبر نیز در خلافت محدود نبوده است و همان­گونه که شان نبوّت از نبی سلب­‌کردنی نیست (ولو نبی حاکم نباشد)، شان وصایت هم با غصب خلافت ظاهری، از وصیّ منصوص سلب نمی­‌شود.

خلافت و حکومت در برابر شئون وصایت که همان شئون نبوّت منهای وحی است، چندان مرتبه‌­ای ندارد و نباید چنین پنداشت که وصایت همان خلافت است که اگر برای وصیّ منصوص تحقّق نیافت، دیگران صلاحیّت اکتساب آن را خواهند یافت. ادامه شئون یادشده نبوّت در وصی از اهمّ بایسته‌­های اعتقادی است.

رسول خاتم(ص) علاوه بر آنکه بارها در حیات خویش، علی(ع) را وصیّ خود نامید و فضایل او را ستود، در سخنانی خطاب به امیرمومنان(ع)[۴]، صفاتی را نیز در وجودِ آن حضرت برشمرد و ستود که برای ما بی­‌نصیبان از حکومت معصوم(ع)، در معرفت‌­یافتن به بایسته­‌های یک حاکم دینی، بسیار حائز اهمّیّت است؛ از جمله اینکه:

علی اعلمِ مردم است به قضاوت؛ پس باید حاکم جامعه، داناترین و شایسته‌­ترین شخص در داوری بین مردم باشد و هیچ­گاه بدون دانش کافی قضاوت نکند و زیردستان را به اتّهامات واهی از حقوق اجتماعی‌شان محروم نسازد.

علی اقسمَهم بِالسّویّه[۵] و اوفاهم بِعَهدِ الله و اقومهم لامر الله است؛ پس باید حاکم جامعه «مساوات» را به بهترین شکل در میان مردم اجرا کند و حقّ ضعیفان را از اموال ثروتمندان خارج کند و به آنان برساند تا قلّه­‌های ثروت فروکاهند و درّه‌­های فقر پر شوند و جامعه به تعادل برسد و همگان از امکانات برابر برخوردار شوند تا زمینه برای رشد استعدادها فراهم آید و آحاد مردم بر اساس شایستگی­‌های خود به مشاغل و مناصب دست یابند و با آرامش خاطر نسبت به تامین اوّلیّات زندگی و گسترش رفاه عمومی، مجال اندیشیدن به امور عالیِ علمی و معنوی و ارزش­های والای انسانی و الهی برایشان فراهم شود.

همچنین حاکم دینی باید نسبت به اجرای عدالت در همه ابعادِ آن از اقتصاد و قضاوت گرفته تا امور اجتماعی و آموزشی و سیاسی حسّاس و متعهّد باشد و هیچ­گاه حقیقت و عدالت را قربانیِ مصلحت­‌سنجی­‌های شخصی و حزبی نکند و راضی نشود که برای بقای حکومتش به موری ظلم شود، تا چه رسد به انسانی[۶]!

عهد الهی را نیز امیرالمومنین(ع) در بیانی نورانی تفسیر کرده است؛ آن­گاه که پس از هجوم مهاجر و انصار و اصرار فراوان، حاضر شد تا پس از بیست‌و‌پنج سال، حکومت را بپذیرد، یکی از دلایلِ این پذیرش را عمل به عهد الهی از عالمان عنوان کرد و فرمود: و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّه ظالمٍ و لا سغب مظلومٍ[۷]. یعنی پیمان خداوند با عالمان آن است که در برابر سیریِ شکم‌بارگان و سرمایه­‌اندوزان و گرسنگیِ فقیران و مستضعفان ساکت ننشینند.

نیز حاکم اسلامی باید در اجرای اوامر الهی بااراده‌­تر از همگان باشد و چه امری بالاتر از اجرای عدل و احسان و پیاده­‌کردن نیکی­‌ها و خوبی­‌ها در جامعه؟ «انّ اللهَ یامُرُ بِالعدلِ والاحسان...[۸]» و «قُل... امِرتُ لاعدِلَ بینَکُم[۹]».

علی ارافهم بالرّعیّه است؛ پس حکومت باید از آنِ کسی باشد که مهربان­‌ترین مردم است نسبت به آنان و همگان، این رافت و رحمت را در گفتار و رفتار وی ببینند و با همه وجود، لمس کنند. دراین‌باره هیچ تفاونی میان شهروندان مسلمان و غیرمسلمان نیست و قلب حاکم باید مملو از رحمت و مهربانی نسبت به همه انسان­‌ها باشد؛ چه دینداران و چه بی­‌دینان[۱۰].

حال بنگریم که ما کجاییم و مرام علی(ع) کجا:

- علی با دشمنانش مدارا می­‌کرد و در صفّین، به یارانش اجازه نداد تا آب را به روی لشکر معاویه ببندند. او اصحابش را از دشنام­‌دادن به بزرگترین دشمنش یعنی معاویه بن ابی­‌سفیان منع کرد و فرمود: راضی نیستم که شیعیانم اهل سبّ و دشنام­‌گویی باشند[۱۱]. او هیچ­گاه جنگی را آغاز نکرد و تنها زمانی به سپاهیانش اجازه جنگیدن می­‌داد که مذاکرات صلح بی­‌نتیجه می­شد و سپاهیان دشمن، جنگ را آغاز می­‌کردند.

- علی غارت خلخال یک زن یهودی و ظلم به وی را در جامعه­‌اش تاب نیاورد و گفت: «اگر کسی با شنیدنِ چنین خبری دق کند، نمی­توان او را سرزنش کرد»[۱۲]. او حتّی راضی نبود که در حکومتش مسیحیان هم به فقر دچار شوند و وقتی مشاهده کرد که یک پیرمرد مسیحی تکدّی می‌کند، دستور داد تا از بیت‌­المال مسلمین برایش حقوقی در نظر بگیرند تا آن شخص مجبور به تحقیر شخصیّت خود و تکدّی­‌گری نشود[۱۳].

- علی هیچ­گاه مخالفانش را به زندان نیفکند و از حقوق اجتماعی محروم نکرد و آنان را به خاطر اعتراضات علنی و پرخاشگری­‌های صریحشان، مجازات ننمود؛ حتّی وقتی که نظم عمومی را در سخنرانی‌­ها و نماز جماعت‌­های خلیفه مسلمین بر هم می‌­زدند[۱۴].

- علی مشک بیوه­‌زنان را بر دوش می­‌کشید و با یتیمان بازی می­کرد و با انگشتان پاکیزه خود، عسل در دهان آنان می‌­گذاشت و در عین حال که وصیّ منصوص پیامبر و دارای مقام عصمت بود، صورت خویش را بر روی آتش تنور می­‌گرفت و نفسش را از آتش جهنّم انذار می­‌داد[۱۵].

- علی نمی­‌پسندید که والیانش در مهمانی­‌های مجلّل و پای سفره­‌های رنگین بنشینند و آنان را به خاطر چنین رفتارهایی توبیخ می­‌کرد و خود تنها به دو جامه کهنه و دو قرص نان در شبانه­‌روز بسنده کرده بود[۱۶] تا دیگران نیز چنین ورع و عفّتی را مشاهده کنند و از دست‌یازی به بیت‌­المال چشم بپوشند و با اجتهاد و استواری (سداد) در حلّ مشکلات مردم بکوشند.

- علی به مردم می­‌آموخت که زبانشان در برابر حاکمان تیز و تند باشد و هرگز با تملّق سخن نگویند و انتقادات خود را بی­‌پرده بیان کنند و حرف دل خود را بی‌هراس بزنند[۱۷] و هیچ‌­گاه حاضر نبود اراده خود را با توسّل به زور و خشونت بر مردم تحمیل کند و آنان را به امری که خوش ندارند، وا دارد.

- علی نمی­‌پسندید که مردم به دنبال مرکبش بدوند و خود را به حقارت افکنند[۱۸]. او شکوه و عظمت خود را در برقراریِ عدالت می­‌دید، نه در ظواهر اشرافی و تجمّلات اترافی و تشریفات متکبّرانه.

- علی به خلیفه دوم شکایت کرد که چرا در دادگاه به او احترام گذاشته و وی را با کنیه خطاب کرده، امّا خصمش را فقط به نام خوانده و بین آنها عدالت در خطاب را رعایت نکرده است[۱۹]. او با یک مسیحی در دادگاه و نزد قاضیِ منصوب خویش حاضر می‌­شد و قاضی هم به علّت کافی‌نبودن شواهد شاکی (خلیفه مسلمین یعنی علی) به نفع متّهم که مسیحی بود، حکم می­‌داد[۲۰]. علی ابوالاسود دوئلی را از قضاوت عزل کرد، چرا که صدایش را در برابر متّهم در دادگاه بلند کرده بود[۲۱].

- علی هیچ­‌گاه مانع مهاجرت مخالفانش به سرزمین شام که محلّ حکومت بزرگترین دشمنش یعنی معاویه بود، نشد. حتّی وقتی می­‌دانست طلحه و زبیر برای فتنه­‌گری به مکّه می‌­روند، مانعِ ایشان نشد و قصاص قبل از جنایت را به هیچ وجه جایز نمی‌­شمرد.

- علی دخترش را از آویختنِ گردن­بند عاریه­‌ای در عید باز داشت و سرزنش کرد، چرا که دیگر زنان مسلمان از مثل چنین کاری عاجز بودند[۲۲].

- علی برای صحبت­‌های شخصیِ خود، حاضر نبود شمعی را روشن نگه دارد که با روغن بیت‌­المال می­‌سوخت و حاضر نشد که سهم بیشتری از بیت­‌المال را به برادر نابینا و عیالوارش بدهد تا اندکی به زندگی ساده خود، سامان بدهد. او به فرماندارانش می‌­گفت که سر قلم‌ها را تیز کنند و خطوط نامه‌­ها و فرمان­های حکومتی را نزدیک به هم بنویسند و از اسراف و زیاده­‌روی در هزینه­‌ها بپرهیزند تا مبادا ضرری به اموال مسلمین برسد و اموال عمومی بیهوده صرف شود[۲۳].

- علی هیچ­‌گاه اجازه نداد کسی را پیش از ارتکاب جرم، به زندان افکنند یا به صرف اتّهاماتی همچون تشویش اذهان عمومی یا اجتماع و تبانی علیه حکومت و نظایرِ آن، محبوس کنند[۲۴]. او اعتراف اشخاص را پس از دستگیری یا تهدید یا زندانی‌­شدن، مسموع نمی­‌دانست[۲۵].

- علی در آخرین لحظات عمر شریفش، نگران حقوق قاتلش بود و پیوسته سفارش او را به اطرافیانش می­‌کرد تا مبادا بر او که اسیر و زندانی است، سخت بگیرند و از آب و غذایش غافل شوند و او را اذیّت و آزار کنند.

اینها گوشه‌­ای بود از سخنان و سیره بزرگ­مردی که امروز ما خود را به او منتسب می­‌کنیم و از پیروانش می­دانیم. آیا به‌­راستی میان ما و او چقدر شباهت وجود دارد؟ بزرگداشت نام علی مهم است، ولی بسیار مهم‌تر، بزرگداشت مرام علی است.



[۱] - عضو هیئت علمی دانشگاه.

[۲] - خلیل بن احمد عروضی (۱۷۵ – ۱۰۰ ه.ق) می­گفت: «استغناوه عن الکلّ واحتیاجُ الکُلّ الیه دلیلٌ عَلی انّه امامُ الکُلّ» یعنی بی­‌نیازیِ علی از همگان و نیازمندیِ همگان به وی، دلیل (واضحی) است بر اینکه او امام همگان است (بغیه الوعاه سیوطی، صفحه ۲۴۳؛ تنقیح المقال مامقانی، جلد ۱، صفحه ۴۰۲، شماره ۳۷۶۹. سفینهالبحار، قم، اسوه، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۷۲۱: روضات‌الجنات، قم، اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق، ج۳، ص۳۰۰).

[۳] - هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَاِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (جمعه/ ۲ و...) یَامُرُهُم بِالمَعروفِ وَیَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِثَ وَیَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَالاَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم (اعراف/ ۱۵۷)

[۴] - حلیه الاولیاء ص ۶۵ و ص ۶۶ و غایه المرام، قسمت اوَل، ص ۱۲۵, حدیث شماره ۹۷.

[۵] - دقّت کنید که این عبارت را رسول گرامی اسلام(ص) در هزار و چهارصد سال پیش بیان فرموده است و محدّثان بزرگ شیعه و سنّی در آثار خویش نقل کرده­‌اند، قرن‌­ها پیش از آنکه کارل مارکس متولّد شود و عقلش وی را به چنین ارزش‌هایی رهنمون گردد.

[۶] - اگر (حکومت و همه نعمت­های) جهان را به من بدهند تا پر کاهی را به ظلم از دهان مورچ‌ه­ای بگیرم، چنان نخواهم کرد.

[۷] - نهج البلاغه، خطبه ۳.

[۸] - نحل/ ۹۰.

[۹] - شوری/ ۱۵.

[۱۰] - قال علیٌّ(ع) لمالک بن اشتر النّخعی: «و اشعر قلبک الرّحمه بالرّعیّه و لا تکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم؛ فانّهم صنفان امّا اخٌ لک فی الدّینِ و امّا نظیرٌ لک فی الخلق» (نهج­البلاغه، نامه ۵۳) یعنی: (ای مالک!) قلبت را پُر کن از مهربانی با مردم و مبادا که با آنان همچون درّنده‌­ای زیان­‌رسان باشی که خوردنشان را غنیمت می­‌شمارد! مردم دو دسته‌­اند: یا برادران دینیِ تو هستند و یا همچون تو انسانند.

[۱۱] - انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین شتّامین (نهج­البلاغه، خطبه ۲۰۶).

[۱۲] - نهج البلاغه، خطبه ۲۷.

[۱۳] - «مَرَّ شَیخٌ مَکفُوفٌ کَبیرٌ یَسالُ. فَقالَ امیرُالمُومِنینَ: ما هذا؟ فقالُوا: یا امیرَالمُومِنینَ! نَصرانیٌّ. فَقالَ: استَعمَلتُمُوهُ حَتّی اذا کَبُرَ و عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ، انفِقُوا عَلَیهِ مِن بَیتِ المال» وسائل الشیعه، جلد۱۵، صفحه۶۶

 [۱۴] - نگ: جاذبه و دافعه علی علیه السَلام، تالیف شهید مرتضی مطهَری.

[۱۵] - ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج ۲، ص ۱۱۵، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۵۲، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۱۶] - الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمرَیه و مِن طُعمه بقرصیه. الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورعٍ و اجتهادٍ و عفّهٍ و سداد (نهج­البلاغه، نامه ۴۵).

[۱۷] - فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره، و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل. با من آن‌سان که با جباران و ستمگران سخن می‌گویند سخن نگویید، القاب پر طنطنه برایم به کار نبرید، آن ملاحظه‌کاری‌ها و موافقت‌های مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می‌دارند، در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید و یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند، که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگین‌تر است، پس، از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید (نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷).

[۱۸] - نهج البلاغه، حکمت ۳۷.

[۱۹] - شرح نهج البلاغه ابن ابی‌­الحدید، ۴/۱۸۵.

[۲۰] - بحارالانوار، ۹/۵۹۸.

[۲۱] - رایتُ کلامکَ یَعلوا کلامَ خصمِک (مستدرک الوسائل، ۱۷/۳۵۹).

[۲۲] - یا بنت علیّ بن ابی­طالب!... ا کلّ نساء المهاجرین تتزیّن فی هذا العید بمثل هذا؟ (الوافی، ۱۵/ ۵۵۳).

[۲۳] - خصال, ۱/۱۴۹ و بحارالانوار, ۴۱/۱۰۵.

[۲۴] - الغارات، ۱/ ۱۳۵ و مبسوط سرخسی، ۱۰/ ۱۲۵.

[۲۵] - من اقرّ عند تجریدٍ او تخویفٍ او حبسٍ او تهدیدٍ فلا حدّ علیه (کافی, ۷/ ۲۰۶).