ناکامی جامعه ملل در جلوگیری از نزاع‌‌های بین‌المللی و بروز جنگ جهانی دوم، زمینه‌ساز رایزنی‌های قدرتهای درگیر جنگ برای تشکیل یک سازمان فراگیر بین المللی شد. پس از چند گفت‌و گو، در سال ۱۹۴۵ سازمان ملل متحد جایگزین جامعه ملل و منشور سازمان ملل متحد، جایگزین «میثاق جامعه ملل» شد. دست اندرکاران تدوین منشور ملل متحد با تجربه مخاطرات دو جنگ جهانی، بندهایی را در این سند گنجاندند که تا حد امکان از بروز جنگ و نزاع‌های بی پایان جلوگیری کند. آنها هر چند در منشور از حق دفاع مشروع سخن به میان آوردند ولی تمرکز اصلی را بر شیوه حل و فصل اختلافات گذاشتند. 

ماده ۳۳.۱ فصل ۶ منشور ملل متحد که به حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات اشاره دارد از میان هفت راه حل پیشنهادی برای پایان منازعات (مذاکره، تحقیق، میانجیگری، مصالحه، داوری، حل و فصل قضایی - حقوقی، رجوع به آژانس ها و یا ترتیبات منطقه ای) «مذاکره» را اولین ابزار برای پایان بخشیدن به منازعات بین طرف های این منشور معرفی و البته در ادامه، با این عبارت: «و هر راه صلح آمیزی به انتخاب خودشان»، مسیر بی پایانی برای به کارگیری روش های مسالمت آمیز برای خاتمه مخاصمات و منازعات بین کشورها، ارائه می کند.

در دسامبر ۱۹۹۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامه ای با عنوان «اصول و راهنمای مذاکرات بین المللی» به تصویب رساند که در مقدمه آن به نقش «سازنده و موثر مذاکره» برای دستیبابی به اهداف منشور ملل متحد اشاره می کند. علاوه بر اسناد بسیار زیاد و متعدد بین المللی در باب اهمیت مذاکره، ایرانیان چه در تاریخ باستانی و ایرانی خود و چه در تاریخ اسلام و شیعی خود بیگانه با مصادیق بسیار زیادی از مواردی که با دشمنان خود به «مذاکره» (به معنی کلاسیک آن) پرداخته اند، نیستند.

اگر بپذیریم سهل‌ترین تعریف «سیاست»، «علم شناخت فرصت‌ها و استفاده مطلوب از آن برای تأمین منافع عمومی» است آن‌وقت از خبره‌ترین سیاست‌مدار‌ها این انتظار می‌رود که بهترین فرصت را برای بیان دیدگاه‌های اصولی خود انتخاب کنند. البته در این رهگذر وسیله انتقال پیام نیز حائز اهیمت است یعنی پیام رمزگذاری‌شده ناقل باید به بهترین وجه ممکن از طرف عامل پیام‌رسان منتقل شود تا مخاطب به همان کیفیت آن را «رمزگشایی» کند.

تاریخ بیش از ۴۰ ساله انقلاب اسلامی هم مملو است از موارد بسیار زیادی که ایران چه در رژیم سازی های بین المللی در حوزه های مختلف و چه در مناسبات دوجانبه خود با کشورها و سازمان های بین المللی و منطقه ای، همواره یک پای مذاکرات بین الملل و علاقه مند به مذاکرات دوجانبه بوده است و «مذاکره» همواره اولویت و انتخاب اول عالی ترین مقامات ایران در تعامل با طرف های مقابل بوده است. آخرین نمونه و شاهد زنده و گویای آن هم، همین مذاکرات ایران با ۱+۵ و از جمله آمریکا بود که فرجامش را امروز در جلوی چشمان خود داریم. 

 با این مقدمه، اگر بخواهیم براساس تعریفی از روی تسامح از علم سیاست بعنوان «علم شناخت فرصت‌ها و استفاده مطلوب از آن برای تأمین منافع عمومی»، به موضع وزیر امور خارجه در مصاحبه با یکی از معتبرترین نشریات جهانی یعنی اشپیگل، در طرح مجدد مذاکره با آمریکا نگاه کنیم، باید بگوییم آنچه ظریف به آن اشاره کرده است چیزی جز این برداشت از علم سیاست و غیر از رویکرد و نگاه جمهوری اسلامی ایران به روش مورد نظر این نظام سیاسی (یعنی مذاکره) برای حل و فصل اختلافات و یا منازعات (در مورد آمریکا) با دیگر طرف ها، نیست.

ظریف در پاسخ به این سؤال شپیگل که «آیا شما بعد از قتل سردار سلیمانی توسط ایالات متحده، امکان مذاکره با ایالات متحده را منتفی می‌دانید؟»، گفت: «خیر. من هرگز این احتمال را منتفی نمی‌دانم که افراد رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیات را بپذیرند. برای ما فرقی نمی‌کند که چه کسی در کاخ سفید حضور دارد. آن چه که اهمیت دارد، چگونگی رفتار آن‌ها است. دولت ترامپ می‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌ها را بر دارد و به میز مذاکره بر گردد. ما هنوز در میز مذاکره باقی مانده‌ایم. آن‌ها طرفی هستند که میز مذاکره را ترک کرده است. ایالات متحده، آسیب بزرگی به مردم ایران وارد کرده است. روزی خواهد رسید که آن‌ها باید این آسیب را جبران کنند. ما شکیبایی زیادی داریم.».

همین پرسش و پاسخ ظریف موجی از انتقاد‌ها را در پی داشت. با وجود توضیحات ظریف در مورد مذاکره با آمریکا، باید صحنه ای که ایالات متحده آمریکا برای مذاکره با ایران طراحی کرده است را هم به خوبی ببینیم. در این صورت، طرح موضوع آمادگی ایران برای مذاکره (حتی اگر با طرح پیش شرط ها و سابقه خلف وعده آمریکایی ها باشد) چندان با این صحنه آرایی همخوانی ندارد. یا باید با پیش شرط هایی، این صحنه آرایی مقامات کاخ سفید را برهم بزنیم که تجربه تعاملات با آمریکا نشان می دهد چنین اتفاقی نخواهد افتاد، یا وارد صحنه و میدانی شویم که واشنگتن برای ایران مهیا کرده است.

اما نکته اینجاست که در روزها و هفته های پرالتهاب سیاست خارجی ایران بعد از اقدام تروریستی دولت آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی و سیلی موشکی ایران به این کشور و افزایش بی سابقه تنش ها بین دو کشور، و تنها کمتر از دو هفته بعد از خطبه های نماز جمعه مقام معظم رهبری مبنی بر مخالفت با مذاکره با آمریکا (در عین تاکید دوباره بر مذاکره جمهوری اسلامی ایران با هر کشوری غیر از آمریکا)، طرح آمادگی ایران برای مذاکره با آمریکا بار دیگر نگاه ها را به این مسئله معطوف کرد.

در این روزهای پرالتهاب، تنها چیزی که افکار عمومی انتظار آن را ندارند، طرح موضوع مذاکره با آمریکا از سوی مقامات عالی کشور است.البته وزیر امور خارجه در مقام مسئول دستگاه سیاست خارجی، که اصولا و ذاتا کارکردی جز تامین منافع ملی کشور از راه مذاکره و تعاملات و مناسبات دیپلماتیک با جهان ندارد، امر غریبی نیست اما تردیدی نیست که آنچه امروز می بینیم حکایت از مهیا بودن بستر برای مذاکره با آمریکا نیست.

نگاه امروز آمریکا به ایران، نگاه به کشوری شکست خورده (به زعم و برداشت اشتباه خود)  همچون کشوری شکست خورده بعد از یک جنگ  وسیع است که می تواند او را به میز مذاکره بکشاند و هر آنچه را که می خواهد بر او تحمیل کند و حیاتی ترین ارکان آن کشور را در ید قدرت خود گرفته و مطلقا وابسته به خود کند. قطعا با وجود چنین نگاهی، امکان مذاکره ای همراه با احترام متقابل و تامین متقابل و برابر منافع طرفین وجود ندارد.

ایران دو سال با آمریکا مذاکره کرد و فرجامش را تمام جهان دیدند، مذاکرات و توافقی که به تعبیر مقام معظم رهبری (در روزهای نخستین بعد از نهایی شدن برجام) «آزمونی» بود برای آمریکا که نه تنها از آن سربلند بیرون نیامد بلکه نشان داد اولیه ترین اصول اخلاقی، حقوقی و بین المللی پایبندی به توافق را هم رعایت نمی کند ولذا، طرح موضوع مذاکره با آمریکا، از منظری غیر از نشان دادن سیاست خارجی مسالمت جویانه ایران به جامعه جهانی، هیچ دستاورد و عایدی برای کشور و نظام ندارد.

اظهارات وزیر امور خارجه در مصاحبه با اشپیگل موجی از انتقاد‌ها را در میان منتقدان همیشگی و سرسخت او در پی داشته است که معتقدند اگر جان کلام واژه مذاکره «دستیابی به یک درک مشترک» است که برای رسیدن به این درد ۱۲ سال زمان صرف شد و نهایتاً با عدول از بخشی از حیاتی‌ترین صنعت کشورمان یعنی هسته‌ای به این نقطه رسیدیم، و اگر هدف از مذاکره «رفع نقاط اختلاف» است که هرگز به چنین نقطه‌ای نمی‌رسیم چرا که مشکل رژیم آمریکا نه با برنامه هسته ای ایران که با موجودیت جمهوری اسلامی ایران است و از این منظر، برای رسیدن به این نقطه، باید از «موجودیت» خود بگذریم که که در این صورت، مذاکره‌ای صورت نگرفته بلکه «وصول اهداف آمریکا» محقق شده است. البته شق دیگر قابل طرح است و آن اینکه به قول بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران اگر آمریکا «آدم» شد می‌شود با او رابطه برقرار کرد.

آمریکای تحت ید اختیار فردی خودرای همچون ترامپ که به بدیهی ترین اصول سیاسی، حقوقی و اخلاقی (فردی و عمومی) هیچ نوع پایبندی ندارد، بر اساس هیچ معیاری یک دولت عادی و معمول که بتواند با کشورها با احترام و برابری برخورد کند نیست و صلاحیت نشستن در مقابل نمایندگان ملتی که چهل سال است با جنگ اقتصادی (تحریم های ظالمانه و غیرقانونی) و جنگ میدانی (حمایت از صدام در جنگ تحمیلی، حمایت از گروه های تروریستی برای ناامن کردن ایران، ترور سردار سلیمانی و ...) این کشور دست و پنجه نرم می کنند و حداقل سه نسل پی در پی مردم این سرزمین «مقاومت» کردن را عزتمندترین راه خنثی کردن این همه خصومت و ظلم می دانند و آن را تجربه کرده اند، ندارد. هر وقت مقامات واشنگتن پذیرفتند همچون یک دولت عادی و معمولی با دیگر کشورها از جمله ایران برخورد کنند، قطعا «مذاکره» همچون تمام ۴۰ سال گذشته، در زمره اصول سیاست خارجی ایران خواهد بود.